6
آذر
1402

هر روز نقاشیها و قصههای کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال میشود. ما آنها را با شما عزیزان به اشتراک میگذاریم. شما هم میتوانید قصههای خود را برای ما ارسال کنید.
قصه باف: قصه امروز از نورا فراهانی هشت ساله
یک روز من و آلا و مامان و بابا تصمیم گرفتیم پری دریایی شویم و شنا کنیم.
من گفتم: زیر آب با همه ماهیها و خرچنگها دوست میشوم.
آلا یک دفعه زد زیر گریه و گفت: من که شنا بلد نیستم. کوسهها منو میخورند
گفتم: آبجی جون لازم نیست شنا کنی وقتی پری دریایی شویم بال در میآوریم از دست کوسهها فرار میکنیم.
آلا که خیلی کوچک است، بازم گریه کرد و گفت: من تو آب خفه میشوم.
من هم این نقاشی را کشیدم و گفتم: پری دریایی باشیم خفه نمیشویم.
بعد هم گفتم: ما که قرار نیست بریم توی آب مثلا داریم بازی میکنیم.
آلا وقتی این نقاشی را دید خندید و گفت: واقعا منهم پری دریایی شدم؟
علیرضا خندان –
بسیار عالییی
ناشناس –
خیلی خوب
اکرم فراهانی –
عزیزم چقدر ترتیب اعضای خانواده رو جالب کشیده حکایت از روابط خوبشون داره
بهراد –
فقط اون ریش های باباش یعنی عاشق این نقاشی شدم
مامان دخترا –
ای جااااان خیلی خوب بود👏👏