قصه باف

Image Post
قصه‌ی مانیتور جادویی
هر روز نقاشی‌ها و قصه‌های کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال می‌شود. ما آن‌ها را با شما عزیزان به اشتراک می‌گذاریم. شما هم می‌توانید قصه‌های خود را برای ما ارسال کنید.

قصه باف: قصه امروز از رونیکا هشت ساله

روزی روزگاری، در اتاق کوچک دختری به نام رونیکا، یک مانیتور جادویی زندگی می‌کرد. این مانیتور با مانیتورهای دیگر فرق داشت، چون هر وقت رونیکا چیزی می‌کشید، آن را زنده می‌کرد و به دنیایی دیگر می‌فرستاد.

یک روز، رونیکا خرگوشی بامزه را در باغی سبز با گل‌های رنگارنگ، خورشید درخشان و آسمانی پر از ابر آبی کشید. وقتی نقاشی‌اش تمام شد، ناگهان تصویر در مانیتور جان گرفت. خرگوش کوچک از توی تصویر بیرون پرید و به دخترک لبخند زد.

رونیکا با تعجب گفت: "تو واقعی هستی؟"

خرگوش گفت: "بله! تو با خیال قشنگت من را ساختی. حالا می‌خواهم تو را به دنیای نقاشی‌ات ببرم."

آن دو دست هم را گرفتند و وارد دنیایی شدند که رونیکا خودش ساخته بود. در آنجا همه چیز شاد بود: گل‌ها آواز می‌خواندند، درخت‌ها با نسیم می‌رقصیدند و خورشید همیشه می‌درخشید.

رونیکا یاد گرفت که با خیال و نقاشی می‌شود دنیاهای قشنگ ساخت. وقتی برگشت، تصمیم گرفت هر روز چیزی بکشد تا دوستان بیشتری از دل مانیتور جادویی‌اش بیرون بیایند.

و این‌گونه، مانیتور جادویی و رونیکا بهترین دوستان هم شدند.

لطفا شکیبا باشید...
خطا

لطفا دیدگاه خود را بنویسید